برای جانی مدسن، همه چیز با سیم خاردار در دهه 1960 شروع شد. این همان چیزی بود که ما آن زمان به آن موسیقی راک میگفتیم. در تیبورون بود، جایی که او در سال 1951 به دنیا آمد.
در دهه 1970، او متوجه شد که موسیقی می تواند بدون باس و درام صدا کند. او این درک را در گروه موسیقی محلی Rumlequadrilen، یکی از گروه های برجسته این دهه بزرگ موسیقی محلی، دریافت. سه آلبوم قبل از شکستن در سال 1980 ساخته شد.
مارگیت، همسر جانی در آن زمان، یک فرزند از فانیو به دنیا آورد و می خواهد برگردد. به همین دلیل است که او استراتژی خود را برای به خدمت گرفتن شوهرش در شمال غربی یوتلند ارائه کرد. این موفقیت آمیز بود و در سال 1984 جانی، مارگیت و پسر چهار ساله آنها راسموس به فانیو نقل مکان کردند.
او قبلاً شروع به نوشتن آهنگ کرده بود، اما این کار به اجراهای پراکنده برای عموماً جمعیت تبدیل شد. او به این نویسنده می گوید: «یک روز مردم از نام روزگار خسته می شوند و آن وقت شانس من فرا می رسد. آیندگان باید این را به او اعتراف می کردند.
چند آلبوم اول، بر حسب ضرورت، «تولیدات لایهای» ارزان با خودش روی همه سازها بود. او به تدریج در دهه 80 نوازندگان مورد علاقه خود را دور خود جمع کرد و موفقیت در سال 1988 با “Udenfor saisonn” به دست آمد. اولین آلبومی که نود مولر گیتاریست در آن حضور داشت. او قرار بود تا پایان زندگی حرفه ای خود تأثیر تعیین کننده ای بر موسیقی جانی بگذارد.
ارائه شرح مفصلی از زندگی تقریباً 30 ساله جانی در کانون توجه، زمان زیادی می برد و برای اکثریت قریب به اتفاق مردم بسیار آشنا خواهد بود. با این حال، آنچه باقی میماند این است که او موفق شد به یک حلقه کوچک و انحصاری از نامها بپیوندد که به عنوان مؤسسهای در تاریخ موسیقی محبوب دانمارک باقی خواهند ماند. در آنجا او در کنار نیلز هاسگارد، پوول دیسینگ، کیم لارسن و لارس لیلهولت نقش میبندد، فقط برای ذکر چند نفر دیگر. بله، شانس او آمد – همین.
جانی مردی پر از تناقض بود. علیرغم یک حرفه منحصر به فرد مورد علاقه و شایسته در کانون توجهات، او فردی خجالتی و درونگرا بود. زمانی که تحصیلات خود را در رشته الهیات رها کرد و به جای آن به محراب موسیقی روی آورد، خوددرمانی گسترده تب چراغ در دنیای موسیقی یک ضرورت بود. «هرگز به یک تتوتالر اعتماد نکن» یکی از جملات بی شمار او بود.
برخی به آن پایبند بودند، برخی نه. بدن جانی برای دراز مدت خیلی ضعیف بود. متانت خودخواسته او در سالهای اخیر نقشی در کانون توجه نداشته است. سپر از بین رفت و سردرگمی باعث ترس شد. این حرفه باید متوقف می شد – و باعث تأسف بسیاری شد.
سیستم بهداشت و درمان میتوانست او را با اعتراضات بدنش یاری کند، اما مشخصاً او حاضر به تسلیم شدن به هیچ مرجعی غیر از خودش نشد. شاید او ایستادن در مقابل برج در انتهای جهان را نیز تشخیص داد. زندگی بالدار ارزشش را نداشت. او دیگر نمی خواست. شاید اعتقادش به چیزی بزرگتر به او در این راه کمک کرد.
این که هنرمند واقعی باید در خلوت زندگی کند یکی از شرایط اعلام شده زندگی او بود. آشناها و الاغ ها زیاد بودند اما دوستان کم. در عوض حضور کامل او را دریافت کردند. روی صحنه باید تنهایی او را تسکین داد، اما در تنهایی خود هنر بزرگی را از نظر موسیقی و بصری خلق کرد.
او در تمام عمرش نقاشی کشید زیرا نتوانست جلوی خودش را بگیرد. او نسبتا دیر متوجه پتانسیل تجاری عکس هایش شد.
او سخاوتمندانه به ما اجازه داد تا نگاهی اجمالی به ذهن خاص و منحصربهفردش بیندازیم و این برای بسیاری اهمیت زیادی داشت. او برای همیشه به این خاطر در یادها خواهد ماند.
جانی مدسون بعد از ظهر دوشنبه 4 نوامبر در خانه خود درگذشت. او تا 73 سالگی زندگی کرد، که خودش اعتراف کرد که درست در پایین ترین حد بود.